سلام .
امروز با کافلا اومدیم تا براتو جریان عشق رویائی شو براتون بنویسم .
کافلا اول خیلی مخالفت کرد و گفت که وقت اینکه با من بیاد رو نداره و لی به اسرار من اومد آخه خیلی سرش شلوغه و عجله داشت هر جوری که بود نگهش داشتم تا براتون بنویسیم .
به قول کافلا یه روز که برای اومدن به مدرسه مسیرشو عوض می کنه البته جریان بر می گرده به زمستون تو خیابون یه دختر خانوم ازکافلا تقاضای کمک می کنه کافلا هم که حس نو دوستی خیلی زیادی داره حاضر به کمک به دختر خانوم می شه وقی کافلا از ایشون می پرسه که چه کمکی من می تونم به شما بکنم در جواب می گه در رو برام باز کنید کافلا هم خودشو برای کلیه خطرات حاضر میکنه چون از دیوار مردم بالا رفتن هزار رو یک خطر داره ... کافلا در همین فکر بود و پرسید که اشکال نداره و کسی تو خونه نیست؟مشکلی پیش نیاد؟ دختره با گفتن اینکه احتیاج به اینکه از دیوار بری بالا رو نیست شما اگه لطف کنید و در رو با کلید باز کنید خوشحال می شوم ! وقتی کافلا دلیلشو از دختره می پرسه می گه که هوا سرده و نمی تونم درو باز کنم . کافلا هم درو باز می کنه و بعدش با یک خداحافظی ساده تموم می شه تا اینکه فردای اون روز هم کافلا دوباره از مسیر دیروز می ره و دوباره همون جریان ولی خلاصه تر پیش می یاد و ... ودیگه از دختره خبری نمی شه تا کافلا دختره رو تویه خیابون می بینه و دختر ابراز محبت میکنه و از اونجا عشق کافلا به ندا خانوم آغاز می شه .
بعد از گذشت چند هفته از دوستی کافلا با ندا من خیلی کنجکاو بودم از کافلا پرسیدم که چی شده حالت گرفتس گفتش که نه ... نه...
من که می دونستم داره دروغ میگه .گیر دادم که باید جریانو برام تعریف کنه گفتش که دختره خیلی کلاس می زاره من هم که عادت دارم به خاکی زندگی کردن نمی تونم حتی یک لحظه با اون دوست بشم و بمونم البته دلم خیلی می خواد ولی ...
ادامشو بعدا براتون می نویسم حالا کار داریم می خوام با کافلا بریم یـــــــــــــــه جا یــــــــــــــی
سلام لینکتو گذاشتم
شما یادت نره
با سلام
از اینکه از وبلاگ ما بازدید کردید متشکرم لینک وبلاگ شما را در خانه پیوند یکرنگ قرار دادم. لطفا شما نیز لینک ما را در وبلاگتان بگذارید .
متشکرم
سلام
از دوستان و عزیزانی که تمایل به تبادل لینک
دارند دعوت می شود.
لطفا اسم مورد نظر را بنویسید
برای من بنویسید:عشق من لواشک
این کافلا کیه ؟
بگو قضیش چیه؟