(¯`´¯)سرگذشت کافلا و مدرسه(¯`´¯)

لطفا از آخر بلاگ به ترتیب بخشها شروع به خواندن کنید . *(¯`´¯)با تشکر ازشما سعید(¯`´¯)*

(¯`´¯)سرگذشت کافلا و مدرسه(¯`´¯)

لطفا از آخر بلاگ به ترتیب بخشها شروع به خواندن کنید . *(¯`´¯)با تشکر ازشما سعید(¯`´¯)*

خدا حافظ کافلا

دوستان عزیز کافلا تموم شد منتظر وبلاگ جدیدم باشید

سلام به همه برو بچه های با حال روزگار

مقدمه :‌

می دونم که سخته براتون دل کندن از کافلا

 دلیل من از ساختن این وبلاگ بازگو کردن خاطرات دوران مدرسه بود . ولی خیلی از بچه ها با این کار مخالف بودن از جمله همین آخریا خود کافلا .من خبر ندارم چی شده ولی ... من هم برای خوشی دوستام شروع به نوشتن کردم حالا دیگه با این کارای اونا دل سرد شدم و دیگه نمی نویسم البته وبلاگ جدیدی می سازم با یه موضوع  دیگه .

وای بچه خیلی بی مرام بودید که منو تنها گذاشتید

شما ها که ادعای رفاقت می کردید دیگه چرا ما با هم کلی خندیدیم کلی ناراحتی کشیدیم.

از کلیه بچه هایی  که این وبلاگ رو خوندن تشکر می کنم امید وارم که هیشه موفق باشند .ن هم دوباره شروع به نوشتن می کنم ولی برای خودم چون دیگه نمی خوام تجربه بدی  داشته باشم

ولی بعضی وقت ها می آیم  و می نویسم ولی درباره کافلا دیگه هیچ چیز نمی نویسم .

یه خبر دیگه اینکه پدر بزرگ نیما جون بیمارستان بستریه برای سلامتیش دعا کنید

مرد خیلی خوبیه  خدا نگهش داره

 

 

 

کافلا

این عکسی که خواسته بودی حُر

http://tinypic.com/jt8k28.jpg

 

 

 

سلام به برو بچه های عزیز

امروز نمی خوام از کافلا براتون بنویسم بلکه می خواهم از امین بهترین رفیقم بنویسم

اسم = امین

شهرت = فروزنده

یکی از برو بچه های با مرام روزگاره ولی نمی دونم چرا از من دلگیر شده و ناراحته

خداییش  رفیق فابریکم امین  بوده و هست ولی ....

ادامه داره ولی من وقت ندارم

فعلا باید برم

 

کافلا

کـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــافــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلا

کافلا

خبر جدید

سلام دوباره

امروز اومدم بگم که مجموعه خاطراتی از کافلا در حال چاپ  می باشد

بعدش آقا امین هم داره زحمت می کشه و وبلاگی با عنوان خاطرات امین و مدرسه درست می کنه شاید یه مدت رفتم کمکش چون می خوایم یه دفه منتشر کنیم  خیلی باید کار کنیم تا ....

و لی منظر کتاب الکترونیکی کافلا باشید.

نظر یادتون نره دمتون گرم

      

        

تعطیل

 

I don't know - New!تا اطلاع ثانوی تعطیل I don't know - New!

                                                             

نظر یادت نره

               

درد و دل

امروز نمی خوام از خاطرات براتون بگم می خوام براتون درد و دل کنم.

اول اینکه هیچ وقت کسی و سر کار نزارید.

دوم اینکه دوروغ نگید(اینو مطمئن هستم که نمی گید).

سوم اینکه به هیچ کس اعتماد نکنید حتی اعضای خانوادتون.

خدا از اون جایی که نمی دونم ما رو خیلی دوست داره یا .... همش داره ما رو امتحان می کنه.

بی خیال می گذره و لی چه چیز هایی هست که شما نمی دونید .

به خدا ما نا خواسته وارد یه ماجرایی شدیم عجیب  و قریب که تا حالا هم فکرشو  نمکردم .

ولی حالا که  می بینم خیلی ساده تر از این حرفام که فکر شو می کردم و الان فکر کنم و

 اون اعتماد به نفسی که داشتم (۸۰٪) رو از دست دادم .

ولی خدا با عث و با نیشو ذلیل کنه که 

سرتونو درد نیارم من که حسابی به هم ریختم و شانسی دا رم براتون می نویسم .

خدائیش به نصیحت های من گوش کنید.

عزیزانی که منو می شناسن بهشون بگم :

خدائیش عمل کنید بقیه دوستان رو هم همین سفارشو می کنم .

قرار نبود که دیگه بنویسم ولی  داشتم  داغون می شودم.

 وبا این کارم یخورده عصابم را حت شد

نظر یادتون نره .

اینم بگم که واقعا بعضی ها خیلی خیلی نامردن .  

خودشونو گرفتن . 

که اصلا مهم نیست    

تازه خود گرفتن کار آدمای عقده ایه

با شما نیستم.

ولی با نوشتن دلم خنک می شه .

نظر یادتون نره.

 

دوباره نمی نویسم

سلام به برو بچه های عزیز  به دلایل شخصی تا دو هفته دیگه از نوشتن معذورم بهتون خوش بگذره . اما بعدش می یام با خاطرات ۸۴ یعنی خاطره مربوطه به جشن تولد رامین که بیست آذر ماه بود البته من شرمندش شدم و نتونستم برم باید منو ببخشه

ولی مطمدن باشد بر می گردم

شاید پیش خودتون فکر کنید که نیومده کجا می خوام برم. به شما حق می دم ولی من هم مشکل دارم البته نه مشکل نیست یه خورده کار عقب افتاده دارم که باید به اونا برسم .

نظر یادتون نره

به وبلاگ دوستام هم سر بزنید گوشه صفخه نوشتم شون .

کریسمس مبارک

کریسمس مبارک

.

.

.

همونجوری خودمون از عید نوروز لذت می بریم  کاشکی مسیحی ها هم لذت ببرن

کافلا یه دوست مسیحی هم داره و واقعا از ما مسلمون تره

علت غیبتم

چند روزی که نبودم  خیلی مسائل برام پیش اومد که نمی شه همه چیزو تویه این وبلاگ نوشت اخه هدفش چیز دیگه است ولی ای کاش می تونستم براتون بنویسم از ... و ... و... می نوشتم اخه خیلی با حال بود  وخنده دار البته ضرر هم کردم با بعضی ها قطع رابطه کردم که شناخت کاملی از اونا نداشتم شاید این طوری به نفع خودم باشه . ولی دیگه تصمیم گرفتم به کسی اعتماد نداشته باشم آخه هر بلایی سر آدم می یاد زیر سر بهترین رفقا و دوستاشه . من خیلی کم با دوستام خود مونی می شم  آخه می دونم به نفع هر دوتامونه و هیچ وقت اسراری برای دوستی با کسی رو ندارم مگر اینکه اتفاقی افتاده باشه که فقط هدفم از دوسی با اون فهمیدن حقایق.

قابل توجه بعضی ها .مطمئن هستم که یک روز می یاد و اینو می خونه و دیگه به ما نمیگه  ...

نظر یادتون نره

نظر یادتون نره

اردویه شیراز

سلام

حدود یک ماهی هست که از کافلا خبر ندارم  خیلی عصابم بهم ریخته

می خوام دوباره بنویسم ولی نمی تونم ولی اشکال نداره . همین که دارم از اون می نویسم برام کافیه .بگذریم می خوام از سفر یا بهتر بگم اردویی که مدرسه برگذار کرده بود براتون بنویسم .تویه اردو من نبودم ولی امین  برام تعریف کرده . خوشحال می شم که برای شما هم بنویسم .

فکر کنم تویه اریبهشت ماه بود که از طرف بیاتی (معاون) مدرسه اعلام شد که اردویه شیراز برای برو بچ ممتاز بر گذار می شه .ولی فکر کنم بر عکس شد. بگذریم اولش که برو بچه های کلاس ما اعتصاب کردن و ثبت نام نکردن ولی اون آخر آخرا رامین با کافلا و امین و نیما ثبت نام کردن و به سلامتی رفتند وبر گشتند.

از قول بچه ها کافلا خیلی به هشون حال داده بودمن که همون اول حدس می زدم که کافلا بدون منظور نمی ره جایی و هدفی داشته .

ادامشو بعدا براتون می نویسم اخه اینقدر خاطره از کافلا داریم که نمی دونم کدومو براتون بنویسم .

                                                                                                                                                        

                                                                     

 

 

بر می گردم

 

 

دوباره می نویسم 

                    

  

دلم تنگ شده برات

سلام

نمی دونم چی بنوبسم  آخه دیگه کسی به وبلاگ من سر نمی زنه

کافلا هم خیلی وقته ازش خبر ندارم

کافلا دلم برات تنگ شده . بخدا نمی تونم  احساسمو درباره کافلا بنویسم ولی دوباره می خوام  شروع به نوشتن کنم

 

 

ســــــــــــــــــــــــــعــــــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد   بودم حالا هم هستم

نظر یادتون نره

به این وبلاگ هم سر بزنید . همه چیز و هیچ چیز

 

**خداحافظی **

سلام

.

.

.

خداحافظ

  با عرض شرمندگی تا  اطلاع ثانوی از نوشتن معذورم.

ای دی  من  با من تماس بگیرید .

moshatri_eshg@yahoo.com

morteza3200@yahoo.com

خداحافظ برای همیشه کـــــــــــــــافـــــــــــــــــــــلا

صحبت های عشقولانه ....

سلام .

امروز با کافلا اومدیم تا براتو جریان عشق رویائی شو براتون بنویسم .

کافلا اول خیلی مخالفت کرد و گفت که وقت اینکه با من بیاد رو نداره و لی به اسرار من اومد  آخه خیلی سرش شلوغه و عجله داشت هر جوری که بود نگهش داشتم تا براتون بنویسیم .

به قول کافلا یه روز که برای اومدن به مدرسه مسیرشو عوض می کنه البته جریان بر می گرده به زمستون تو خیابون یه دختر خانوم ازکافلا تقاضای کمک می کنه کافلا هم که حس نو دوستی خیلی زیادی داره حاضر به کمک به دختر خانوم می شه  وقی کافلا از ایشون می پرسه که چه کمکی من می تونم به شما بکنم در جواب می گه در رو برام باز کنید کافلا هم خودشو برای کلیه خطرات حاضر میکنه چون از دیوار مردم بالا رفتن هزار رو یک خطر داره ... کافلا در همین فکر بود و پرسید که اشکال نداره و کسی تو خونه نیست؟مشکلی پیش نیاد؟ دختره با گفتن اینکه احتیاج به اینکه از دیوار بری بالا رو نیست  شما اگه لطف کنید و در رو با کلید باز کنید خوشحال می شوم ! وقتی کافلا دلیلشو از دختره می پرسه می گه  که هوا سرده و نمی تونم درو باز کنم . کافلا هم درو باز می کنه و بعدش با یک خداحافظی ساده تموم می شه تا اینکه فردای اون روز هم کافلا دوباره از مسیر دیروز می ره و دوباره همون جریان ولی خلاصه تر پیش می یاد و  ...  ودیگه از دختره خبری نمی شه تا کافلا دختره رو تویه خیابون می بینه و دختر  ابراز محبت میکنه و از اونجا عشق کافلا به ندا خانوم آغاز می شه .

بعد از گذشت چند هفته از دوستی کافلا با ندا  من خیلی کنجکاو بودم از کافلا پرسیدم که چی شده حالت گرفتس گفتش که نه ... نه...

من که می دونستم داره دروغ میگه .گیر دادم که باید جریانو برام تعریف کنه  گفتش که  دختره  خیلی  کلاس می زاره من هم که عادت دارم به خاکی زندگی کردن نمی تونم حتی یک لحظه با اون دوست بشم  و بمونم  البته دلم خیلی می خواد ولی ...

ادامشو بعدا براتون می نویسم حالا کار داریم می خوام با کافلا  بریم یـــــــــــــــه جا یــــــــــــــی

کافلای عاشق!!!!!!!!!!!!!

کافلا عاشق شده ؟

سلام

نمیدونم چه طوری شروع کنم  عاشق شدن کافلا رو ...

ولی همینو میدونم که دختره خیلی با کلاس بوده و اصلا به کافلا یما نمی خوره ولی اون حرفش حرفه و رفت جلو ...

حالا هر کی ادامشو می خواد نظر بده

عشقی سیاه وسفید

خیلی توپه نظر بدید بقیشو براتو می نویسم  .